ازدواج پژوهي در آيات الهي

پدیدآورهادی اسلامی‌پناه

نشریهکتاب زنان

شماره نشریه27

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 2947 بازدید
ازدواج پژوهي در آيات الهي

هادي اسلامي پناه*

بهترين طريق دستيابي به معارف عظيم قرآني، بررسي موضوعي آيات الهي است؛ به ويژه اگر هم به نحو لغوي و هم محتوايي صورت گيرد. نوشتار حاضر جهت كشف قاموس ازدواج در قرآن، سعي كرده است تمامي آيات مرتبط با ازدواج را، چه از حيث واژگان و چه از حيث محتوا، استقراء كرده و آن‌ها را تحت رئوس مباحث ازدواج فهرست‌بندي نمايد. در ذيل اين عناوين، برخي از ديدگاه مفسران بيان مي‌شود و در موارد اختلافي، اقوال مختلف مورد بررسي قرار مي‌گيرند. محورهاي اساسي در اين پرداخت عبارت است از: معناشناسي نكاح، اهميت و ضرورت نكاح، منشأ طبيعي ازدواج، آثار و فوايد ازدواج، خواستگاري، ملاك‌هاي انتخاب همسر، احكام مرتبط با ازدواج و سنن جاهليت در ازدواج.

واژگان كليدي:

قرآن، ازدواج، زوج، همسر، خواستگاري.
قرآن كريم به عنوان عالي‌ترين راهنماي بشر در حيات دنيوي و اخروي و در همه‌ي زمان‌ها و مكان‌ها، جامع تمامي نيازمندي‌ها و پاسخگوي همه‌ي سرگشتگي‌هاست. بهـره‌مند شدن از ايـن منبـع عظيـم الهـي، مستلـزم به كـارگيـري روش‌هـايي است كه قرآن‌پژوهان را به طريقه‌ي آسان‌تري به اين معارف عظيم متصل نمايد. يكي از بهترين روش‌ها، بررسي موضوعي آيات الهي است. نوشتار حاضر در راستاي تبيين يكي از مهم‌ترين و سرنوشت‌سازترين مقولات بشري ـ ازدواج ـ و با در نظر گرفتن نقش تعيين كننده‌ي آن در حيات فردي و جمعي انسان، بر آن است تا با رجوع به درياي بي‌كران معارف قرآني، آن‌چه را كه مي‌تواند هدايتگر حقيقت‌طلبان در اين مسير باشد، استخراج نمايد؛ در اين جهت چندين محور اساسي را در بحث ازدواج از جمله: معناشناسي نكاح، اهميت و ضرورت ازدواج، منشأ طبيعي ازدواج، آثار و فوايد ازدواج، ملاك‌هاي انتخاب همسر، خواستگاري و... را پيش رو قرار داده و آن‌چه از مصحف شريف قرآن در اين باره مطرح شده است، (چه از حيث واژگان و چه از حيث محتوا)، با ذكر چندين استناد از مفسرين معروف، بيان مي‌دارد.

معناشناسي نكاح


نكاح در لغت به معني ضم (پيوستن) است و لغت «زواج» به معناي قرين و مقارن از يك جنس، اطلاق شده است. «الزواج يدل علي مقارنة شيئ لشيئ من ذلك» (ر.ك. ابن فارس، 1389ق) هم‌چنين نكاح در اصطلاح عرب، به معناي مختلفي بيان شده است. اين واژه هم بر «عقد» و هم بر «وطي» (جماع) اطلاق شده است. از ظاهر بيشتر آيات قرآن، چنين استنباط مي‌شود كه نكاح به معني عقد است: «... وانكحوا الايامي منكم...» (نور، 32)؛ «... وابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح...» (نساء، 6)؛ «... ايها الذين آمنوا اذا نكحتم المؤمنات...»(احزاب، 49) اما در بعضي آيات، مقصود از نكاح، وطي است نه عقد؛ از جمله آيه‌اي كه در مورد زنان سه طلاقه است: «حتي تنكح زوجاً غيره...» (بقره، 230) البته به نحو مستقيم، اين نكته از آيه به دست نمي‌آيد كه مراد از نكاح وطي است؛ بلكه به قرينه‌ي ديگر كه از خارج به دست مي‌آيد، اين معني مراد مي‌شود و به ذهن مي‌آيد.

اهميت و ضرورت نكاح


از آن‌جا كه غريزه‌ي جنسي مرد جز با برقرارشدن ارتباط جنسي وي با زن ارضا نمي‌شود و زن نيز نمي‌تواند غريزه‌ي جنسي خود را جز توسط مرد اشباع كند و توالد و تناسل جز به طريق ازدواج امكان‌پذير نخواهد بود، اهميت و ضرورت نكاح، آشكار مي‌شود.
ازدواج امري فطري است و بر آن اساس پايه‌گذاري شده است. داشتن زندگي خانوادگي نيز، امري طبيعي است و بر پايه‌ي نظام خلقت استوار است و همين ازدواج است كه پايه و اساس اجتماع را تشكيل مي‌دهد؛ زيرا خانواده پايه و اساس جامعه بشري است و بدون ازدواج هرگز خانواده و در پي آن جامعه‌ي بشري تحقق نخواهد يافت. «يا ايها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ...» (حجرات، 13)
تأكيد و ترغيب‌هايي كه از ناحيه آيات و روايات در زمينه‌ي ازدواج وارد شده و بر اهميت و ضرورت آن دلالت دارد، به چند دسته تقسيم مي‌شود:
الف ـ مذمت مجرد ماندن و عدم اختيار همسر؛ بر اساس اين نصوص، از مجرد بودن به شدت نهي شده تا جايي‌كه در اجر و پاداش عمل افراد مجرد و افرادي كه داراي همسر هستند، تفاوت زيادي قائل شده است. مقدس اردبيلي در ذيل آيه «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع» (نساء، 3) مي‌نويسد: «از اين آيه فهميده مي‌شود كه ازدواج نكردن براي هميشه، كار شايسته و خوبي نيست؛ پس لااقل يك همسر يا كنيز لازم است و اين نكته به دست مي‌آيد كه مجرد زندگي كردن مذمت شده و به ازدواج منتهاي اهميت داده شده است.» (مقدس اردبيلي، بي‌تا: ص510)
تأكيد قرآن در ضرورت ازدواج، به گونه‌اي است كه سفارش شده است، اگر كسي مجرد است و نمي‌تواند با زنان آزاده ازدواج كند، با كنيزان ازدواج كند. «و من لم‌يستطع منكم طولاً ان ينكح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت ايمانكم...» (نساء،25)
ب ـ تأكيد بر تشويق و ترغيب ديگران به ازدواج؛ قرآن به مؤمنين دستور مي‌دهد زنان و مردان را به همسري يكديگر درآوريد و نگذاريد زنان و مردان مجرد باقي بمانند. «و انكحوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و اِمائكم» (نور،32) آيه مذكور تشويق مي‌كند كه وسايل و مقدمات ازدواج ديگران را فراهم كنيد؛ خواه زن يا مرد باشد؛ زيرا «انكحوا» به معني زن دادن و شوهر دادن است. در اين زمينه روايات زيادي نيز وارد شده است كه به يك نمونه اشاره مي‌شود: «عن ابي عبدالله قال: من زوج اعزباً كان ممن ينظر الله اليه يوم القيامه» (حر عاملي، 1409ق: باب12، ح1)
ج ـ عدم هراس از فقر مالي؛ خداوند متعال مي‌فرمايد: «ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله» (نور،32) اگر علت ازدواج نكردن فقر باشد، خداوند آن‌ها را بي‌نياز خواهد كرد و به زندگي آن‌ها نظري خواهد كرد؛ بنابراين هرگز نبايد ترس از فقر، مانعي براي ازدواج باشد.
ـ «عن محمد بن جعفر عن ابيه عن آبائه (ع) قال رسول الله (ص): من ترك التزويج مخافة الفقر فقد ساء بالله عزوجل ان الله عزوجل يقول ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله» (حر عاملي، 1409ق: باب10، ح2)

منشأ طبيعي ازدواج


ازدواج به معناي جمع شدن نر و ماده اختصاص به افراد بشر ندارد؛ بلكه در مجموعه هستي اين قانون حاكم است و انسان‌ها و افراد بشر جزئي از اين مجموعه هستند.
ـ «و من كل شيئ خلقنا زوجين لعلّكم تذكرون» (ذاريات،49)
ـ «والله جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفده» (نحل،72)
منشأ طبيعي ازدواج را ابتدا مي‌بايست در خلقت زن و مرد، غرائز و كشش‌هاي آن دو جستجو كرد؛ بنابراين قبل از هر چيز، خلقت زن و مرد و اختلاف ميان اين دو و در حقيقت تفاوت‌هاي آنان را بايد مورد بررسي قرار داد تا مقدمه‌اي براي بحث عوامل و منشأ طبيعي ازدواج باشد.
در خلقت زن و مرد، به لحاظ گوهر مايه‌ي اصلي، تفاوت و دوگانگي نيست و هر دو جنس از يك گوهر و ماده آفريده شده‌اند و داراي يك اتحاد نوعي هستند. «يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها...» (نساء،1) «اين آيه در مقام بيان حقيقت افراد انسان‌ها است كه با آن همه كثرت كه مشاهده مي‌شود، از يك اصل مي‌باشند و از ريشه واحدي منشعب شده‌اند.» (طباطبائي، 1972م: ج4، ص135) اما با وجود اشتراك در گوهر وجودي آن‌ها، داراي تفاوت‌ها و اختلاف‌هايي نيز هستند؛ از جمله آياتي كه در مورد زن و مرد آمده و بيانگر اين تفاوت است، به دو آيه ذيل مي‌توان اشاره كرد:
ـ مادر حضرت مريم (س) پس از به دنيا آوردن وي گفت: «... ربّ انّي وضعتها اُنثي و الله اعلمُ بما وضعت و ليس الذَّكر كالأُنثي...» (آل عمران،36) عبارت «و ليس الذكر كالانثي»، مقول قول خداوند متعال است. (طباطبائي، 1972م: ج3، 170) و به نحو مطلق هم شامل تفاوت‌هاي جسمي و ظاهري زن و مرد و هم تفاوت‌هاي رواني و روحي آنان مي‌شود.
ـ «... و قد خلقكم اطواراً» (نوح، 14) كلمه اطواراً عام است و شامل مراحل خلقت انسان از خاك و نطفه تا پيري مي‌شود؛ هم‌چنين شامل همه‌گونه تفاوت و دگرگوني مي‌شود و همه‌ي موارد اختلاف را در برمي‌گيرد: اختلاف در ذكورت و أنوثت، رنگ پوست، هيأت افراد و اختلاف و تفاوت در قوت و ضعف (طباطبايي، 1972م: ج20، ص32)
قانون خلقت، زن و مرد را طالب يكديگر قرار داده و آن‌ها را نيازمند به يكديگر آفريده است. در واقع زن و مرد در خود نواقصي مي‌بينند كه با ازدواج و در كنار يكديگر بودن مي‌توانند آن نواقص را برطرف كنند و مكمل يكديگر باشند. براي تحكيم پيوند ميان آنان، اين تفاوت‌هاي عجيب جسمي و روحي ميان آن‌ها قرار داده شده است. (مطهري، 1369: ص211)
با توجه به مقدمه‌ي فوق، منشأ طبيعي ازدواج را مي‌توان تحت چند عنوان مورد بررسي قرار داد:

الف ـ غريزه جنسي

همه انسان‌ها اعم از زن و مرد در فطرت و باطن خود تمايل به جنس مخالف را مي‌يابند و در ذات خود يك نحوه كشش متقابل احساس مي‌كنند و از تماس با جنس مخالف، لذت مي‌برند. اين همان غريزه جنسي است كه منشأ طبيعي ازدواج به حساب مي‌آيد و منشأ گرايش مرد به زن و بالعكس شده است. اين گرايش مبتني بر خلقت زن و مرد است و نياز به اثبات ندارد؛ زيرا زن و مرد آن را در خود مي‌يابند و درك مي‌كنند. تكوينيات مرد و زن به گونه‌اي است كه گويي اين دو براي هم آفريده شده‌اند؛ نه زن از مرد بي‌نياز است و نه مرد از زن و قرآن آن را يك واقعيت و حقيقت مي‌داند. «هن لباس لكم و انتم لباس لهن» (بقره، 187)
بنابراين چنان‌كه پيش از اين بيان شد، مسير طبيعي و فطري غريزه‌ي جنسي جز با برقرار شدن ارتباط جنسي با جنس مخالف ارضا نمي‌شود؛ اين خود طبيعي‌ترين مسير است؛ ليكن مسلم است كه غريزه جنسي خود به خود راه صحيح ارضا را به انسان نشان نمي‌دهد؛ مثل گرسنگي كه انسان آن را احساس مي‌كند و با خوردن برطرف مي‌شود؛ آن را نيز درك مي‌كند؛ اما اين‌كه چه چيز بخورد يا چگونه بخورد، ديگر آن را طبيعت گرسنگي بيان نمي‌كند.
قرآن اصل مسأله‌ي شهوت و غريزه جنسي، هم‌چنين مسير ارضاي آن را كه چگونه بايد باشد و اينكه كدام مسير صحيح و كدام يك باطل است، را بيان كرده است.
ـ «و لوطاً اذ قال لقومه أتأتون الفاحشة ماسبقكم بها من احد من العالمين انكم لتأتون الرّجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون» (اعراف، 81-80)
در اين آيه، خداوند متعال اصل غريزه‌ي جنسي را بيان كرده و مسير انحرافي آن را نيز گوشزد كرده است كه تمايل و ارضاي شهوت با هم‌جنس به طور دقيق خلاف مسير فطرت مي‌باشد و از همين جهت به آن‌ها مسرف و تجاوزگر اطلاق كرده است. اين مسير باطل و غير صحيح در اعمال و ارضاي شهوت است.
امـا مسير صحيح ارضـاي غريزه‌ي جنسي در قـرآن كريم، چنين بيان شـده اسـت: «والذين هم لفروجهم حافظون الاّ علي ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين» (مؤمنون، 6-5)
بنابراين از آيات فوق چنين استنباط مي‌شود:
اولاً، مسير فطري غريزه‌ي جنسي آن است كه با تمتع از جنس مخالف ارضا شود و ارتباط جنسي با هم‌جنس ممنوع است. ثانياً، طبق آيه 5 و 6 سوره مؤمنون، رابطه با جنس مخالف محدود به آن چيزي است كه در چهارچوب قانون و شرع بيان شده است كه همان «ازدواج» مي‌باشد.

ب ـ نياز به سكون و آرامش

انسان‌ها با توجه به زندگي اجتماعي و مادي خويش، داراي مشكلات و مسائل خاص زندگي خود هستند و چنان‌چه بخواهند زندگي صحيح همراه با لذت و سعادت داشته باشند، مي‌بايست آن نگراني‌ها، خستگي‌ها و اضطراب‌ها را از سر راه خود بردارند و تبديل به آرامش و سكون كنند. بر طبق فرموده‌ي قرآن كريم، «الا بذكرالله تطمئن القلوب» (رعد، 28) انسان‌ها نياز به آرامش دارند.
يكي از عوامل ازدواج، همان نياز و تمايل انسان‌ها به آرامش و سكون است كه در سايه‌ي ازدواج، تحقق پيدا مي‌كند. اين آرامش و آسودگي از اين جا ناشي مي‌شود كه اين دو جنس، مكمل يكديگر و مايه‌ي نشاط و پرورش يكديگر مي‌باشند؛ به طوري كه هر يك بدون ديگري ناقص است؛ به همين جهت است كه به يكديگر تمايل پيدا مي‌كنند تا نواقص خود را برطرف كنند؛ اگر به هم برسند، سكون و آرامش كه كمال آن‌ها است، تحقق پيدا مي‌كند. (طباطبايي، 1972م: ج16، ص166) اين آرامش هم از جهت جسمي و روحي و هم از جنبه‌ي فردي و اجتماعي است و اين عدم تعادل روحي و ناآرامي‌هاي رواني كه افراد مجرد با آن دست به گريبان هستند، كم‌وبيش بر همگان روشن است. (مكارم شيرازي، 1369: ج16، ص392) خداوند متعال در اين رابطه مي‌فرمايد:
ـ «هوالذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها...» (اعراف، 189)
ـ «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها...» (روم، 21)
جهت روشن شدن معناي آيه، لازم است واژه‌ي سكون و سكونت از نظر اهل لغت بررسي شود:
«سكن» در لغت، به معني استقرار و ثبوت است كه در مقابل حركت قرار مي‌گيرد و اين شامل استقرار و ثبوت مادي و معنوي، ظاهري و باطني مي‌شود و گاه از آن به طمأنينه و رفع اضطراب تعبير مي‌كنند و اگر با «الي» متعدي شود، به معني اعتماد و اطمينان است. (مصطفوي، 1360: ج5، ص189) «سكن اليه بمعني مال اليه» و گاهي از آن تعبير كلي مي‌كنند: «السكن كل ما سكنت اليه من محبوب» (ابن فارس، 1389ق: ج3، ص89)
خداوند متعال مي‌فرمايد: «لتسكنوا اليها» يا «ليسكن اليها» و نمي‌فرمايد: «لتسكنوا عندها» يا «ليسكن عندها»؛ زيرا «سكن عنده» سكون جسمي را مي‌رساند؛ به جهت اين‌كه كلمه «عند» ظرف مكان است و براي اجسام آورده مي‌شود؛ اما «سكن اليه» شامل سكون جسمي و روحي مي‌شود. (رازي، بي‌تا: ج25، ص110) از اين رو، «لتسكنوا» و «ليسكن» مطلق است و شامل هرگونه آرامش و سكون مي‌شود.
نكته‌ قابل توجه ديگر اين است كه قرآن علت خلق زن براي مرد و بالعكس را همان سكونت و آرامش بيان مي‌كند و اين از تعليل آيه‌ي «خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها» به دست مي‌آيد. همچنين از دو آيه‌ي فوق الذكر، اين نكته به دست مي‌آيد كه ازدواج موجب آرامش زن و مرد مي‌شود نه اين‌كه فقط زن موجب آرامش و سكونت مرد شود؛ زيرا اولاً در آيه آمده است: «لتسكنوا اليها» و اين خطابي است كه شامل زن و مرد مي‌شود؛ ثانياً بر فرض اين‌كه آيه‌ي «ليسكن اليها» فقط شامل مرد شود به دليل تلازم ميان آرامش و سكون، اگر اين آرامش در مرد تحقق پيدا كرد، بالتّبع براي زن هم آرامش و سكون حاصل مي‌شود.

ج ـ نياز به انس و مودت

طبيعت و فطرت افراد بشر اقتضا مي‌كند كه انسان‌ها به صورت دسته‌جمعي زندگي كنند. برپايه‌ي همين اصل، انسان‌‌ها احساس نياز به دوستي، محبت و داشتن رابطه با يكديگر مي‌كنند. اين، نياز روحي و فطري انسان‌ها به انس و مودت، امري بديهي است. قرآن كريم مي‌فرمايد: اين انس و مودت را ما در كانون ازدواج و همسري قرار داده‌ايم و زن و شوهر را مأنوس و محبوب يكديگر قرار داديم؛ «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان في ذلك لايات لقوم يتفكّرون» (روم،21) بر طبق آيه‌ي فوق مشخص مي‌شود كه نزديكي رابطه ميان زن و مرد، فقط از جهت شهواني نيست، بلكه به سبب مودت و رحمت است و از همين باب مقصود اين‌گونه روايات روشن مي‌شود: «من اخلاق الانبياء حب النساء.» (مجلسي، 1403ق: ج100، ص236)، «و حبب اليّ من دنياكم النساء.» (همان، ص218)
در حقيقت، قانون خلقت است كه زن و مرد را طالب يكديگر و علاقه‌مند به هم قرار داده است؛ اما نه از نوع علاقه‌اي كه انسان به اشياء دارد و از خودخواهي ناشي مي‌شود؛ يعني اشيا را براي خود مي‌خواهد و فداي آسايش خود مي‌كند؛ علاقه زوجيت به اين معنا است كه هر يك از زوجين سعادت و آسايش ديگري را مي‌خواهد و از گذشت و فداكاري درباره‌ي وي لذت مي‌برد. (مطهري، 1369: ص211) به همين جهت ديده مي‌شود كه گاه ميان همسران مسائل شهوي و ارضاي غريزه جنسي ممكن نيست (خواه به جهت كهولت سن، مريضي يا غير آن) اما زندگي شيرين و همراه با محبتي دارند و اين دقيقاً به جهت نياز انسان به انس، رفاقت و دوستي است و احتمالاً از همين باب، بعضي از مفسرين تفاوت ميان محبت و رحمت را اين‌چنين تفسير كرده‌اند: «محبت در هنگام جواني و زيبايي است؛ ولي هنگام پيري بيشتر رحمت و عطوفت است.» (رك. فخررازي، بي‌تا: ج25، ص111 ؛ مكارم شيرازي، 1369: ج16، ص325)
از شيخ صدوق در «علل الشرايع» به شكل مستند و در «من لايحضره الفقيه» به شكل مرسل نقل شده است: زرارةبن‌اعين از حضرت صادق (ع) سؤال كرد: نزد ما مردمي هستند كه مي‌گويند خداوند حوا را از قسمت نهايي دنده چپ آدم آفريده است، آيا اين صحيح است؟ امام صادق (ع) فرمود: خداوند از چنين نسبتي منزه و هم برتر از آن است؛ سپس فرمود: خداوند بعد از آفرينش حضرت آدم، حوا را به شكل نوظهور پديد آورد؛ حضرت آدم بعد از آگاهي از خلقت حوا از خداوند متعال پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه‌ي انس من شده است؟ خداوند فرمود: اين حوا است، آيا دوست داري كه با تو باشد و مايه‌ي انس تو باشد و با تو سخن بگويد و همنشين تو و تابع تو باشد؟ حضرت آدم (ع) گفت: آري پروردگارا! تا زنده‌ام، سپاس تو بر من لازم است، آن‌گاه خداوند فرمود از من ازدواج او را بخواه؛ چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين شهوت دارد و خداوند شهوت جنسي را به وي عطا نمود. (رك. شيخ صدوق، 1401ق: ج3، ص229؛ حسيني بحراني، 1334: ج1، ص336؛ جوادي آملي، 1369: ص35) از اين روايت استفاده مي‌شود كه نزديكي و نگاه آدم (ع) به حوا، مايه‌ي انس وي شده است و خداوند نيز همين اصل را پايه‌ي برقراري ارتباط آن‌ها با هم قرار داد و اين انس انسان، قبل از ظهور غريزه‌ي شهوت جنسي بوده است. (جوادي آملي، 1369: ص36)
نكته قابل توجه اين است كه پيوند دو همسر، پيوندي قراردادي و سببي است؛ با اين وجود، در اغلب پيوندها، محبت و علاقه آن‌چنان به وجود مي‌آيد كه حتي از علاقه‌ي نسبي پيشي مي‌گيرد؛ اين علاقه و محبت همان چيزي است كه آيه «وجعل بينكم مودة و رحمة» بيان مي‌كند و در حقيقت اين دو يكي مي‌شوند و اين از تعبير قرآن به «عقدة النكاح» استفاده مي‌شود؛ زيرا در آيه‌ي «و لاتعزموا عقدة النكاح حتي يبلغ الكتاب اجله» (بقره، 235)، زوجيت به «عقده» تشبيه شده است و عقده در لغت عرب به همان گره‌اي كه به دو تكه نخ زده مي‌شود، به شكلي كه آن دو تكه نخ يكي مي‌شود، اطلاق مي‌شود. از اين رو، زن و شوهر با عقد نكاح در واقع يكي مي‌شوند. (طباطبايي، 1972م: ج2، ص244)
از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه بعد از جنگ احد به دختر جحش فرمود: دايي تو، حمزه شهيد شد. گفت: «انا لله و انا اليه راجعون»؛ من اجر اين مصيبت را از خدا مي‌خواهم. سپس پيامبر(ص) فرمود: برادرت نيز شهيد شد؛ بار ديگر همان جملات سابق را تكرار نمود؛ اما همين كه خبر شهادت همسرش را به او داد، دست بر سر گذاشت و فرياد كشيد. پيامبر(ص) فرمود: «نعم مايعدل الزوج عند المرأة شئ»؛ «بله، در نزد زنان چيزي و يا كسي جاي همسر را نخواهد گرفت.» (رك. عروسي حويزي، بي‌تا: ج4، ص174 ؛ مكارم شيرازي، 1369: ج16، ص47)

د- ميل به تداوم وجود خويش

ازدواج منشأ بقاي نسل و حفظ نوع بشري است و همين ميل انسان به فرزند داشتن و حب بقا، مي‌تواند منشأ طبيعي ازدواج باشد و اين ميل و علاقه، ميلي فطري و طبيعي است كه هر فردي آن را احساس مي‌كند. البته اغراض و اهداف ديگري نيز مي‌تواند آن را تقويت كند كه در ميان انسان‌ها مختلف و متفاوت است. به عنوان نمونه، در جوامع عشيره‌اي، وجود فرزند زياد منشأ قدرت به حساب مي‌آيد؛ گروهي ديگر، فرزند را جهت دستگيري در ايام پيري و... مي‌خواهند؛ اما اصل فرزند داشتن، به اين جهت مطلوب است كه دنباله‌ي وجود خود انسان تلقي مي‌شود و در جهت تمايل به بقا و حيات خويشتن است. آدمي فرزند را مرتبه‌ي نازله از وجود خويش تلقي مي‌كند و بقاي آن را بقاي خود مي‌داند.
بنابراين، با وجود انگيزه‌هاي مختلف براي طلب فرزند، يك ميل فطري هم كه ميلي اصيل و مطلوب است وجود دارد و خواست مستقل فطري به آن تعلق مي‌گيرد.
قرآن كريم، زناشويي را تنها وسيله‌ي حفظ نسل و بقاي نوع انسان و داشتن فرزندان صالح معرفي كرده است. «والله جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة» (نحل،72) يكي از صفات عبادالرحمن اين است كه از خداوند متعال مي‌خواهند كه به آن‌ها فرزندان صالح بدهد «والّذين يقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرّياتنا قرّة اعينٍ واجعلنا للمتّقين اماماً» (فرقان،74) عشق و علاقه زكريا به فرزند نيكو و صالح داشتن، حكايت از يك ميل فطري و ذاتي به داشتن فرزند مي‌كند: «هنالك دعا زكريّا ربه قال رب هب لي من لّدنك ذرّية طيبه انك سميع الدعا» (آل عمران، 38)
از جمله موارد اثبات مطلوبيت فرزند و فطري بودن آن، اين نكته است كه انسان‌هايي كه از داشتن فرزند محروم هستند، درصدد برمي‌آيند كه براي خود فرزندخوانده‌اي فراهم كنند. قرآن در اين زمينه بياني دارد كه به آن اشاره مي‌شود: كسي كه يوسف (ع) را در مصر خريد، به همسرش سفارش او را كرد و گفت: «اكرمي مثواه عسي ان ينفعنا او نتّخذه ولداً...» (يوسف،21) از اين جمله چنين استفاده مي‌شود كه عزيز مصر فرزندي نداشت و در اشتياق فرزند به سر مي‌برد، هنگامي‌كه چشمش به اين كودك زيبا و برومند افتاد، دل به وي بست كه جاي فرزند او باشد.

آثار و فوايد ازدواج

آثار و فوايد فردي و اجتماعي بر ازدواج مترتب است كه در پرتو اين آثار هم فرد و هم جامعه سعادتمند مي‌شود؛ از اين رو جهت روشن شدن ارزش و منزلت ازدواج، اشاره‌اي گذرا به فوايد و آثار مستقيم ازدواج مي‌شود:

الف ـ حفظ از تباهي و فساد

همان‌طور كه پيش از اين بيان شد، يكي از غرايز انسان، غريزه‌ي شهوت است كه از قوي‌ترين غرايز به حساب مي‌آيد. به اين غريزه و نداي فطرت مي‌بايست پاسخ مناسب داده شود و پاسخ مناسب به اين غريزه اين است كه ارضاي آن در يك چارچوب و محدوده‌ي خاصي صورت گيرد و اين محدوده، همان ازدواج است كه موجب حفظ از گناه و فساد مي‌شود. اينك به برخي از مستندات اين مطلب در آيات قرآن كريم اشاره مي‌شود:
1ـ در داستان قوم لوط آمده است: وقتي‌كه فرستادگان الهي وارد خانه حضرت لوط شدند، قوم وي اطراف خانه‌ي او جمع شدند و از حضرت لوط درخواست كردند كه آن فرستادگان را تحويل دهد تا به مقصود خود برسند.[i] حضرت لوط در پاسخ آن‌ها فرمود: «… يا قوم هؤلاء بناتي هنّ اطهرلكم فاتقوا الله و لاتُخزون في ضيفي...» (هود،78)
با توجه به سابقه‌ي اين قوم، آن‌چه كه لوط پيامبر به آن‌ها پيشنهاد كرد، مسأله ازدواج دختران خود به آن‌ها بود و اين‌كه غريزه‌ي جنسي آن‌ها در يك ضابطه و محدوده‌ي خاص تأمين گردد؛ نه اين‌كه دختران خويش را بدون عقد نكاح در اختيار آن‌ها قرار بدهد؛ زيرا اولاً، وقتي كه فرمود: «هؤلاء بناتي هن اطهر لكم»، اين‌ها دختران من براي شما باشند و موجب طهارت شما هستند و در آن‌ها طهارت، پاكي و عفاف است، اين هرگز سازگاري ندارد به اين‌كه گفته شود دختران خود را بدون ازدواج و نكاح در اختيار آن‌ها قرار دهد؛ زيرا اين ديگر سفاح و زنا به حساب مي‌آيد و در زنا و سفاح هرگز طهارت و پاكي نيست. «و لاتقربوا الزّنا انه كان فاحشةً و ساء سبيلاً» (اسراء،32) ثانياً، مقصود حضرت لوط از اين گفتار، نشان دادن راه علاج فساد و تباهي است كه به آن مبتلا گشته‌اند و اين از مقام پيامبران به دور است كه علاج فساد را به فساد ديگر و راه باطل را به باطلي ديگر نشان دهد و راه علاج لواط را با زنا بيان كند. (طباطبايي، 1972م: ج10، ص339) ثالثاً، ممكن نيست كه مقصود حضرت لوط از جمله‌ي «هؤلاء بناتي هنّ اطهر لكم»، ازدواج دختران خود نباشد؛ زيرا لازم مي‌آيد پيامبري كه معصوم است، امر و تشويق به منكر و فحشا كرده باشد و اين با عصمت انبيا سازگار نيست. رابعاً، اگر مراد از «هؤلاء بناتي هنّ اطهرلكم» ازدواج آن‌ها نباشد، ديگر دنباله آيه كه مي‌فرمايد: «فاتقوالله» معني ندارد؛ زيرا در زنا، تقواي الهي تحقق ندارد و اگر براي دفع رسوايي و ننگ از خود باشد، همان جمله «و لاتخزوني في ضيفي» كافي بود و ديگر نيازي به فاتقوالله نبود.
بنابراين، آن‌چه كه از مجموع اين بيان‌ها در رابطه با آيه استفاده مي‌شود، اين است كه ازدواج موجب پاكي و طهارت و دوري از فساد ، گناه، پليدي و ناپاكي است.
2ـ آيه‌ي ديگر در مورد زنان مطلقه است كه مي‌فرمايد: اگر خواستند با همسر مورد علاقه خود ازدواج كنند، مانع ازدواج آن‌ها نشويد؛ زيرا موجب پاكي و رشد شما است.
«و اذا طلّقتم النّساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهنّ ان ينكحن ازواجهنّ إذا تَراضَوا بينهم بالمعروف ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن بالله و اليوم الآخر ذلكم ازكي لكم و اطهر والله يعلم و انتم لاتعلمون» (بقره،232) آيه‌ي مباركه نهي مي‌كند كساني را كه مانع ازدواج زنان مطلقه پس از اتمام عدّه مي‌شوند و سپس در انتهاي آيه مي‌فرمايد: اين عدم منع از ازدواج، موجب پاكي و رشد براي شما است.
«از آيه‌ي فوق اين نكته به دست مي‌آيد كه ازدواج عامل تقويت توحيدخواهي بر مبناي فطرت مي‌شود و بر اساس آن همه‌ي فضايل رشد مي‌كند و هم‌چنين ملكه عفت و حيا به وجود مي‌آيد؛ رشد مي‌كند و موجب پاكدامني و طهارت مي‌شود و از اين‌كه توجه به اجانب بشود، حفظ مي‌كند.» (رك. طباطبايي، 1972م: ج2، ص239) اگرچه آيه درخصوص زنان است و بر همين اساس «ازكي لكم و اطهر» فرموده است، اما همين بيان در مورد مردان نيز مي‌آيد؛ زيرا اين دو از هم جدا نيستند؛ پس اگر ازدواج موجب پاكدامني زن و عدم توجه وي به اجانب مي‌شود، همين‌طور در مرد هم موجب عفت و پاكي و عدم توجه به اجنبيه مي‌شود. پس قرآن مرد و زن را وابسته به يكديگر مي‌داند: «احلَّ لكم ليلة الصّيام الرَّفث الي نسائكم هنّ لباس لكم و انتم لباس لَهُنَّ...» (بقره،187) با آن‌كه به جمله‌ي «هن لباس لكم و انتم لباس لهن» نيازي نبوده و در مقام بيان آن نبوده است، اما طرح آن، حقيقت و واقعيتي را بيان مي‌كند و آن اين است كه اصل نياز اين دو جنس به همديگر، امري مسلم و حقيقتي انكارناپذير است. هم‌چنين، بيانگر اين مطلب است كه زن و مرد هر يك در محدوده‌ي ازدواج موجب ممانعت ديگري از متابعت فجور و اشاعه‌ي آن بين افراد نوع انساني مي‌شود و در واقع هر يك براي ديگري پوشش و لباسي است كه عيوب و زشتي‌هاي ديگري را مي‌پوشاند. (طباطبايي، 1972م: ج2، ص44)
امام صادق (ع) در اين زمينه روايتي را از پيامبر (ص) نقل مي‌كند: «اذا جاءكم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه والا تفعلوه تكن فتنه في ‌الارض و فساد كبير» اين روايت، حكايت از اين مطلب دارد كه اگر ازدواج تحقق پيدا نكند و در ميان مردم گرايش به ازدواج كم شود، موجبات فساد و تباهي و فتنه فراهم مي‌آيد. (رك. حر عاملي، 1409ق: كتاب النكاح، باب28)

ب ـ بقاي نسل و نوع انسان

توليد نسل مطابق با طبيعت انسان و مراد خداوند متعال است.
ـ «والله جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفده و رزقكم من الطيبات أفبالباطل يؤمنون و بنعمةالله هم يكفرون.» (نحل،72)
خداوند زن و مرد را از يك جنس قرار داد و از آن‌ها فرزندان و نوه‌ها قرار داد و اين خود يكي از بالاترين نعمت‌هاي خداوند متعال است؛ زيرا به طور فطري و تكويني، اساس و بنيه‌ي جامعه‌ي بشري بر آن بنا گذاشته مي‌شود و از آن است كه تعاون، همياري و هم‌زيستي بر مي‌خيزد و اگر انسان اين رشته و ارتباط تكويني بين زن و مرد را از هم جدا كند و از آن دوري كند، هر آينه جامعه بشري از ميان رفته و از هم گسسته خواهد شد و در واقع به هلاكت و نابودي انسان منجر خواهد شد. (طباطبايي، 1972م: ج2، ص214)
ـ «نسائكم حرث لكم فأتوا حرثكم انّي شئتم و قدّموا لانفسكم...» (بقره،223)
خداوند از زنان به عنوان كشتزار و از مردان به عنوان كسي كه بذر در اختيار دارد و آن را مي‌كارد، ياد كرده است كه ثمره‌ي آن فرزند خواهد بود كه جمله «وقدموا لانفسكم» بيانگر آن است. از آن‌جا كه هدف از خلقت انسان، عبادت باري تعالي است: «و ماخلقت الجنَّ والانس الاّ ليعبدون» (ذاريات،56)، بقاي نسل صالح منجر به ابقاي ذكر خداوند و ياد پروردگار مي‌شود. «... و نكتب ماقدّموا وآثارهم» (يس،12) و ثواب و خير پدر و مادر هم به فرزندان صالح و هم به آباء آن‌ها مي‌رسد. (رك. طباطبايي، 1972م: ج2، ص214)
دعاي عباد براي داشتن فرزند صالح و نيكو: «... ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرّياتنا قرّة اعين واجعلنا للمتّقين اماما» (فرقان،74) و دعاي حضرت زكريا در دو آيه‌ي ذيل، بيانگر نياز فطري انسان به فرزند و البته فرزند صالح و نيكو است: «هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لي من لدنك ذرّية طيبه انك سميع الدعا» (آل عمران، 38)؛ «... فهب لي من لّدنك وليّاً يرثني و يرث من آل يعقوب و اجعله ربّ رضيّاً» (مريم، 6-5)
بنابراين، در آياتي كه بعضي از انبيا مثل حضرت زكريا (ع) و حضرت ابراهيم (ع) درخواست فرزند از خداوند كرده‌اند، همه اين‌ها علاوه بر آن ميل فطري و طبيعي، بر اين دلالت دارد كه داشتن فرزند صالح نيز شرط است.

ج ـ تأمين آرامش و آسايش

فطرت و طبيعت انسان، احساس نياز به آسايش، آرامش جسمي و روحي و انس و مودت دارد و آن را فقط در كانون گرم و صميمي خانواده جستجو مي‌كند و به واسطه‌ي ازدواج است كه غريزه‌ي سركش شهوت آرام مي‌گيرد و آسايش جسم و روح تحقق پيدا مي‌كند. «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّةً و رحمة انّ في ذلك لايات لقوم يتفكرون» (روم، 21) لذا اگر در سايه‌ي ازدواج، زن و مرد احساس آرامش و آسايش فكر و جسم كنند و بين آن‌ها انس و مودت برقرار شود، اين ازدواج با ثبات خواهد بود و هرگز متزلزل نخواهد شد.
«امام صادق (ع) فرمود: پنج صفت است كه هر كس يكي از آن‌ها را نداشته باشد، همواره زندگي او با نقص و عقل او با كمي و فكر او مشغول خواهد بود. اول، سلامتي؛ دوم، امنيت؛ سوم، روزي فراوان؛ چهارم، مونس و هم فكر؛ از امام سؤال كردم مونس و هم‌فكر كيست؟ حضرت فرمود: همسر شايسته...» (حرعاملي، 1409ق: كتاب النكاح، باب14، مقدمات النكاح، ح7)

د ـ سعادتمندي جامعه

هريك از افراد بشر، وقتي‌كه به حد رشد و بلوغ رسيد، در خود ميل غريزي و فطري نسبت به جنس مخالف احساس مي‌كند و مي‌بايست اين تمايل طرفيني كه همان غريزه‌ي جنسي است، به شكل مطلوب و قابل قبولي ارضا شود؛ اين‌جا است كه نياز انسان به تشكل اجتماع كه همان خانواده است، احساس مي‌شود؛ از اين رو، جامعه‌اي سعادتمند مي‌شود كه رابطه جنسي و توالد و تناسل در آن منظم و بر پايه‌ي صحيح استوار باشد. جامعه‌اي كه روابط جنسي در آن آزاد و بي‌قيد و شرط باشد و بي‌بندوباري در آن حاكم باشد، هميشه با فساد وتباهي دست به گريبان خواهد بود. هسته مركزي جامعه، خانواده است؛ جامعه‌اي كه افراد آن از تشكيل خانواده و قبول مسئوليت‌هاي آن شانه خالي كنند، روي خوشبختي و ترقي را نخواهد ديد. فرزندان ناشي از نكاح و تربيت شده در خانواده هستند كه مي‌توانند در گرداندن چرخ‌هاي اجتماع و بهسازي اجتماعي و اقتصادي بدان‌ها اميد بست. فرزندان ناشي از روابط نامشروع و آزاد، اغلب از تربيت صحيح محروم و عناصر بزهكار و سربار جامعه‌اند (رك. صفايي، 1370: ص27) و از آن‌جا كه هرگز طعم محبت گرم خانواده را نچشيده‌اند، هميشه همراه با عقده و كينه زندگي خواهند كرد. همين امور باعث تزلزل جامعه و نهايتاً انحراف و سقوط آن خواهد شد.
«و لا تقربوا الزّنا انه كان فاحشة وساء سبيلا» (اسراء، 32) اگر به جاي ازدواج، سفاح و زنا ميان جوامع حاكم شود، امراض گوناگون جسمي و روحي در جامعه رايج مي‌شود و عفت، پاكي و صداقت رخت برمي‌بندد و به هرج و مرج، نابودي جامعه و سعادت بشري خواهد انجاميد.

ه‍ ـ توسعه اقتصادي

وضعيت معيشتي و رفاه اقتصادي، در زندگي خانوادگي، داراي نقش مهمي است. تأمين مقدمات ازدواج و فراهم كردن وسائل زندگي زناشويي از قبيل خوراك، پوشاك، مسكن و برخي مسائل تشريفاتي كه نقش اساسي در تشكيل خانواده ندارد، موجب شده است كه عده‌اي زير بار مسئوليت زندگي زناشويي در سنين جواني نروند.
اسلام و قرآن اين نگرش را صحيح نمي‌داند؛ بلكه توسعه‌ي معيشتي را پس از ازدواج به واسطه تلاش و بركت همراه آن، تضمين كرده است. «وانكحوا الايامي منكم والصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم.» (نور، 32) بر طبق آيه‌ي مباركه، فقر و بي‌چيزي مانعي در جهت تشكيل خانواده نمي‌باشد؛ زيرا، خداوند در پرتو ازدواج بركت و بي‌نيازي عطا مي‌كند. معمولاً فردي كه خانواده تشكيل مي‌دهد، به زندگي و فعاليت‌هاي اقتصادي علاقه بيشتري نشان مي‌دهد؛ بيشتر كار مي‌كند و درپي درآمد بيشتري است تا بتواند رفاه خانواده‌ي خود را به نحو احسن تأمين كند و اين در توسعه معيشتي اقتصادي خانواده و كشور مؤثر خواهد بود. (صفايي، 1370: ص9) البته قابل ذكر است، آن‌چه كه قرآن بيان مي‌كند، بي‌نياز شدن زن و مرد است و اين با توجه به معني غنا به دست مي‌آيد. ازدواجي كه همراه با ايمان و تقوي باشد، خداوند به آن بركت، تلاش و روزي پرثمر مي‌دهد: «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب...» (طلاق، 3)
در اين رابطه به بعضي روايات اشاره مي‌شود:
ـ «عن ابي‌عبدالله (ع) قال جاء رجل الي النبي (ص) فشكا اليه الحاجه فقال، تزوج فتزوج فوسع عليه»، «امام صادق (ص) فرمود: مردي نزد پيامبر (ص) آمد و از تهي‌دستي شكايت كرد: پيامبر (ص) فرمود: ازدواج كن. آن مرد ازدواج كرد و گشايشي در زندگي او پديد آمد.» (كليني، 1401ق: ج5، ص330)
ـ از مردم يمامه شخصي به نام جوبير مسلمان شد. مردي كوتاه قامت، بدقيافه و زشت‌منظر بود؛ پيامبر(ص) روزي نگاه مهربان و دلسوزانه‌اي به وي كرد و فرمود: «لو تزوجت امرأة فعففت بها فرجك و اعانتك علي دنياك و آخرتك»، «اگر همسر اختيار مي‌كردي، سبب گشايش و حفظ تو مي‌شد و كمكي براي دنيا و آخرت تو بود.» (حرعاملي، 1409ق: كتاب النكاح، باب25، ح1) عبارت «اعانتك علي دنياك و آخرتك» كمك به زن و مرد در توسعه اقتصادي خانواده و ديگر امور مربوط به زندگي خانوادگي را اشاره مي‌كند.
ـ «عن ابي‌عبدالله (ع) قال: الرزق مع النساء و العيال» (همان: باب11، ح4)
ـ «قال رسول الله (ص): اتخذوا الأهل فانه ارزق لكم» (همان)

ملاك‌هاي انتخاب همسر

با توجه به اهميتي كه همسرگزيني در زندگي دارد و آثاري كه بر آن مترتب است، مي‌بايست براي اتخاذ همسر، ملاك‌هايي باشد تا بر آن مبنا، انتخاب صورت گيرد. ملاك‌هاي موردنظر قرآن و سنت به عبارت ذيل است:

الف ـ ايمان و اعتقاد ديني

برخوردار بودن از ايمان ديني، يكي از مهم‌ترين شرايط انتخاب همسر است. زن و مرد مي‌بايست در بعد ديني، هم‌فكر و هم‌عقيده باشند و اگر يكي از آن‌ها مشرك باشد، عقدِ ازدواج آن‌ها باطل خواهد بود. قرآن صراحتاً اين مطلب را بيان مي‌كند: «ولاتنكحوا المشركات حتي يؤمنَّ و الاَمة مؤمنة خير من مشركة و لواعجبتكم و لا تنكحوا المشركين حتي يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك و لو اعجبكم اولئك يدعون الَي النّار والله يدعوا الي الجنَّة و المغفرة بإذنه و يبيّن آياته للنّاس لعلّهم يتذكّرون.» (بقره، 221)
از آن‌جا كه ازدواج بهترين، بالاترين و قوي‌ترين رابطه بين دو انسان و بين دو جنس مخالف است، (قطب، 1400ق: ج1، ص238) بر همين اساس، اين دو نفر مي‌بايست از جهت قلبي و روحي يكي باشند و اين امر امكان‌پذير نيست، مگر اين‌كه به لحاظ فكري و عقيدتي يكي باشند؛ زيرا مذهب، عقيده و فكر، مؤثرترين عامل در نفوس، افكار، قلوب و اعمال افراد است.
خداوند متعال، در آيه‌ي فوق حكمت حرمت ازدواج با مشركان را چنين بيان مي‌كند: «اولئك يدعون الي النار» مسير مشرك مسيري انحرافي است كه به ظلمت، تباهي و جهنم ختم مي‌شود. در مقابل، مسير افراد مؤمن، بهشت، رحمت، مودت و غفران است: «والله يدعوا الي الجنة والمغفرة باذنه» در اين‌جا دعوت و مسير خداوند، همان دعوت و مسير افراد مؤمن است؛ به جهت اين‌كه تمام شئون زندگي مؤمنين در مسير خداوند متعال است. (طباطبايي، 1972م: ج2، ص205) از آن‌جا كه مسير افراد مؤمن با مسير افراد مشرك، تفاوتي اساسي و فاحش دارد، اين اختلاف عقيده و مذهب هرگز با يگانگي و وحدتي كه در ازدواج مطرح است، جمع نخواهد شد.
آيه‌ي «لاتنكحوا المشركات حتي يؤمن... »، به طور صريح حرمت ازدواج با مشرك را مي‌رساند. در اين‌كه مرد مسلمان يا زن مسلمان حق ندارد با مشرك ازدواج كند، بحث و اختلافي نيست؛ اما مسأله‌ي مورد اختلاف، اين است كه آيا «مشرك» شامل اهل كتاب نيز مي‌شود يا خير؟
از ظاهر برخي آيات، اين مطلب به دست مي‌آيد كه مشرك غير كافر است و شامل اهل كتاب نمي‌شود كه بر چندين مورد مي‌توان استتناد كرد:
1ـ در چندين آيه مشركين و اهل كتاب در كنار هم ذكر شده‌اند و عطف بر يكديگر شده‌اند و اين خود نشانه دوگانگي آن‌ها است.
ـ «مايودّ الّذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين...» (بقره، 105)
ـ «لم‌يكن‌الّذين كفروا من اهل الكتاب والمشركين منفكّين حتي تأتيهم البينه» (بينه، 1)
ـ «لتجدنَّ اشدَّ النّاسِ عداوةً لِلَّذين آمنوا اليهود والّذين اشركوا» (مائده، 82)
ـ «انّ الّذين كفروا من اهل الكتاب والمشركين في نار جهنم» (بينه، 6)
ـ «انّ الذين امنوا والّذين هادوا والصّابئين والنّصاري والمجوس والّذين اشركوا...» (حج،17)
2ـ از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه اهل كتاب براي خداوند شريك قائل نبودند و به اصل نبوت و معاد اعتقاد داشتند و آن‌ها را مي‌پذيرفتند. «قل يا اهل الكتاب تعالوا اِلي كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبدَ الاّ الله و لانشرك به شيئا...» (آل عمران، 64) ؛ «وقالوا لن يدخل الجنة الاّ من كان هوداً او نصاري...» (بقره، 111)؛ «فلمّا أحَسَّ عيسي منهم الكفر قال من انصاري الي الله قال الحواريّون نحن انصارالله امنّا بالله و اشهد بانّا مسلمون ربّنا آمنّا بما أنزلت و اتَّبعنا الرَّسولَ فاكتبنا مع الشاهدين» (آل عمران، 53-52)
3ـ در رابطه با جنگ و جهاد، نسبت احكام مشركين با اهل كتاب متنوع و مختلف است؛ قرآن كريم درباره جنگ با مشركين مي‌فرمايد: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم...» (توبه، 5)؛ اما نسبت به اهل كتاب مي‌فرمايد: «قاتلوا الذين لايؤمنون بالله و لا باليومِ الاخر و لايحرّمون ماحرّم‌الله و رسوله و لايدينون دين الحقّ من الّذين اوتوا الكتاب حتّي يعطوا الجزية عن يد وهم صاغرون»، (توبه، 29)
اين‌گونه آيات، تفاوت مشركين با اهل كتاب را مي‌رسانند و اين‌كه مشرك شامل اهل كتاب نمي‌شود؛[ii] گرچه همگي در كفر شريك هستند؛ به دليل اين‌كه كفر داراي مراتب است؛ مرتبه‌ي بالا و صورت عملي آن، همان شرك به خداست و مرحله‌ي نازل آن، يهوديان و مسيحيان هستند و مرحله نازل‌تر آن كسي است كه منكر ضروري از اسلام يا تارك آن باشد؛ مثل تارك حج كه به آن كفر اطلاق شده است. «ولِلّهِ عَلَي النّاس حجُّ البيتِ من استطاع إليه سبيلاً و من كفر فانَّ اللهَ غنيٌ عن العالمين» (آل عمران، 97) اين‌جا مراد اين نيست كه تارك حج كافر است؛ بلكه مراد فاسق بودن اوست؛ يعني كافر به حج است.
آيه‌اي كه جواز نكاح مردان مسلمان را با زنان اهل كتاب مي‌رساند، بدين قرار است: «اليوم احلَّ لكم الطَّيِّبات و طعام الّذين اوتوا الكتاب... والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم إذا آتيتموهنَّ اجورهنَّ ... و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله و هو في الاخرة من الخاسرين» (مائده، 5) جمله‌ي «والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم» عطف بر «اليوم احل لكم» است و اين جواز نكاح با زنان اهل كتاب كه پاكدامن و عفيف هستند را مي‌رساند. به اين آيه اشكال شده است كه اين آيه به آيه «ولاتنكحوا المشركات حتي يؤمن» نسخ شده است. بنابراين، حكم آيه‌ي سوره مائده كه جواز ازدواج با زنان اهل كتاب مي‌باشد، نسخ شده و حكم حرمت باقي مي‌ماند و يكسري از روايات نيز، همين بيان را در حرمت ازدواج با زنان اهل كتاب تأييد مي‌كند.
در جواب مي‌توان گفت كه اولاً، آيه سوره مائده كه مي‌فرمايد: «اليوم احل لكم... والمحصنات من الذين اوتواالكتاب من قبلكم»، سياق آيه و آيات قبل از آن، سياق امتنان و تخفيف است و در مقام بيان اين امر است و اين را مي‌توان از تفكر در آيات به دست آورد؛ بنابراين در اين مقام، ديگر با نسخ سازگار نخواهد بود. ثانياً، با توجه به مطالبي كه در مورد عدم شمول شرك به اهل كتاب بيان شد، اصولاً آيه‌ي «ولاتنكحوا المشركات...» و آيه‌ي «والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب»، در ارتباط با يكديگر نيستند تا اين‌كه ناسخ و منسوخي باشد؛ زيرا ثابت شد كه مشرك شامل اهل كتاب نمي‌شود و ناظر به يكديگر نيستند تا نسخي بشود. ثالثاً، طبق رواياتي كه سند آن‌ها نيز صحيح است، سوره‌ي مائده آخرين سوره‌اي بوده است كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شد؛ در حالي كه سوره بقره در مدينه بعد از هجرت نازل شد و بنابراين نمي‌تواند اول ناسخ باشد، سپس منسوخ بيايد. (طباطبايي، 1972م: ج2، ص204-202) براي نمونه به چند روايت كه دلالت دارد بر اين‌كه سوره‌ي مائده، آخرين سوره‌اي بوده است كه بر پيامبر(ص) نازل شد و در آن منسوخي نيست، اشاره مي‌شود:
ـ «عن اميرالمؤمنين (ع) قال كان القرآن ينسخ بعضه بعضاً و انما يؤخذ من رسول‌‌الله (ص) بآخره و كان آخر مانزل عليه سورة المائده نسخت ما قبلها و لم‌ينسخها شئ» (مجلسي، 1403ق: ج92، ص274)
ـ «قال رسول‌الله (ص) ان سورة المائده آخر القرآن نزولاً فاحلوا حلالها و حرموا حرامها» (سيوطي، 1403ق: ج2، ص252)
ـ «عن علي(ع) ... انما نزلت المائده قبل ان يقبض رسول‌الله بشهرين او ثلاثه» (حرعاملي، 1409ق: كتاب الطهاره، ح1)
اشكال مطرح شده‌ي ديگر اين است كه آيه‌ي مذكور در سوره‌ي مائده با آيه 10 سوره ممتحنه كه مي‌فرمايد: «ولاتمسكوا بعصم الكوافر» تنافي دارد؛ زيرا اين آيه ناسخ آيه سوره‌ي مائده است؛ بنابراين، نمي‌توان حكم به جواز ازدواج با اهل كتاب كرد.
در جواب مي‌توان گفت كه اولاً، تنافي بين دو آيه نيست و آيه سوره‌ي ممتحنه نمي‌تواند ناسخ باشد؛ زيرا در سوره ممتحنه صحبت از زنان و مرداني است كه كافر بودند و سپس مرد مسلمان مي‌شود و با توجه به شرايط خاص زمان، پيامبر(ص) دستور مي‌دهد كه يا بايد از زنان خود جدا شوند يا زنان آنان نيز مسلمان شوند و جهت ابتدايي در كار بوده است. ثانياً، آيه‌ي سوره مائده همان‌گونه كه توضيح داده شد، در مقام امتنان و تخفيف است و اين با نسخ سازگار نيست؛ زيرا سياق اين آيات حكم تخفيف بر مسلمين را مي‌رساند و اين با نسخ شدن صحيح نمي‌باشد. ثالثاً، سوره‌ي ممتحنه در مدينه و قبل از فتح مكه نازل شد، اما سوره مائده آخرين سوره‌اي بود كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد (معرفت، 1366: ج2، ص340) و بنابراين نمي‌تواند اين مطلب صحيح باشد؛ چرا كه لازمه‌ي آن اين است كه اول ناسخ باشد و سپس منسوخ بيايد و اين محال است.

در مجموع به اين نكات اشاره مي‌شود:
1ـ در آيه سوره مائده كه خداوند متعال مي‌فرمايد: «اليوم احل لكم... والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب...»، فقط ازدواج مردان مسلمان با زنان اهل كتاب را بيان مي‌كند و جواز آن را فقط در اين صورت مي‌رساند؛ نه ازدواج زنان مسلمان با مردان اهل كتاب را؛ زيرا به طور قطع آيه اين صورت را بيان نمي‌كند و حرمت اين قسم از ازدواج با اهل كتاب مسلم است.
2ـ‌ رواياتي كه در زمينه ازدواج

مقالات مشابه

حکم ازدواج با زنان اهل کتاب در قرآن کریم.

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهعلی عندلیبی, رضا عندلیبی

سبک زندگی خانوادگی در قرآن و سنّت پیشوایان معصوم(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعنایت‌الله شریفی, مهرعلی لطفی

کنترل جمعیت در جوامع اسلامی از منظر فقه امامیه

نام نشریهبلاغ مبین

نام نویسندهمسعود جهاندوست دالنجان

توليد مثل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحمید بیگ‌زاده جلالی